ترسیم مصائب شام غریبان و تغسیل حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آنشب که شب از صبح محشر تیرهتر بود آنشب که از آن مرغ شب هم بیخبر بود آنشب که خون از دیدۀ مهتاب میریخت اسـما برای غـسل زهـرا آب میریخت باید عـلی صد بار دست از جان بشوید تـا که به پـیـراهـن تـن جـانـان بـشـویـد مـیدیـد پــامـال خــزانهـا لالــهاش را میشست جـسـم یار هـجـده سالهاش را میشـسـت در تـاریـکی شب مـخـفـیـانه گـه جـای سـیــلـی گـاه جـای تـازیــانـه میشـسـت جـسم هـمدم و دلـدادهاش را قــرآن زیـر دسـت و پــا افـتــادهاش را میشست در تاریکی شب جسم خـسـته میکرد دسـتـش لـمـس بازوی شکـسته آرام بـود امـا وجـودش مـشـتـعــل بـود از مـادر و از چار فـرزندش خجـل بود آهــی کـشـیـد و زد گـره بــنـد کـفـن را میسوخت و میدید مرگ خویـشتن را یک چشم بر یاس کبودش در کفن داشت یک چشم دیگر بر حسین و بر حسن داشت از بیکسی در بال هم، سر بُـرده بودند گویی کـنـار جـسـم مـادر مُـرده بـودنـد داغ دل مـــولا دوبــاره گــشـت تـــازه ریـحـانـهها را خــوانـد پـای آن جـنـازه |